جدول جو
جدول جو

معنی سرخ خنگ - جستجوی لغت در جدول جو

سرخ خنگ
(سُ خِ)
اشهب. اشقر. (مهذب الاسماء). صفت اسب است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرخارنگ
تصویر سرخارنگ
سرخ رنگ، سرخ فام، مایل به سرخی
فرهنگ فارسی عمید
(سُ رَ)
به رنگ سرخ:
فرق بر و سینه سوز و دیده دوز و مغزریز
دربار و مشک سای و زردچهر و سرخ رنگ.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 51)
لغت نامه دهخدا
(سَ خِ)
کنایه از فلک. (آنندراج). یا صفت فلک و آسمان و گردون باشد:
پیش رخش تو سبز خنگ فلک
لنگ و سکسک بود بسان کلیج.
عسجدی.
صاحب عادل جمال الدین محمد کآورد
سبز خنگ آسمان را حکم او در زیر ران.
(از ترجمه محاسن اصفهان ص 58).
مه جلوه مینماید بر سبز خنگ گردون
تا او بسر درآید بر رخش پا بگردان.
حافظ.
، اشهب اخضر... (مهذب الاسماء). اشهب. (نوعی از رنگ اسب) (اسب، مادیان) :
فلک بر سبز خنگی تندخیز است
ز راهش عقل را جای گریز است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرخ رنگ
تصویر سرخ رنگ
آنچه به رنگ سرخ باشد سرخ فام قرمز رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخ رگ
تصویر سرخ رگ
شریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخ رگ
تصویر سرخ رگ
((سُ. رَ))
شریان، رگ جهنده، رگی که خون را از قلب به قسمت های مختلف بدن می رساند
فرهنگ فارسی معین
شریان، سبات
متضاد: سیاهرگ، ورید
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سینه سرخ، نام پرنده ایست
فرهنگ گویش مازندرانی
ساق پا
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک استخوان گاو و گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی